جستجو :
اَللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَن صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَ عَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَ في كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَ حافِظاً وَ قائِداً وَ ناصِراً وَ دَليلاً وَ عَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَكَ طَوْعاً وَ تُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً
امروز: ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت


 
  • درس اخلاق؛ انسان در قرآن، جلسۀ هشتم: هدف از خلقت انسان(2)
  • پیام به هجدهمین دورۀ همایش «حکمت مطهّر»
  • میزان زکات فطره و کفّاره در سال ۱۴۰۳
  • پیام در پی شهادت سردار مجاهد، سرتیپ پاسدار محمدرضا زاهدی
  • پیام به نوزدهمین نمایشگاه قرآن و عترت اصفهان
  • پیام در پى ارتحال عالم جليل القدر مرحوم آيت‌الله امامى كاشانى«قدّس‌سرّه»
  • پیام در آستانۀ برگزاری ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان رهبری و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • شرکت در ششمین دورۀ انتخابات مجلس خبرگان و دوازدهمین دورۀ انتخابات مجلس شورای اسلامی
  • پیام در پی ارتحال عالم‌جلیل‌القدر آیت‌اللّه آقای حاج سید محمّد موسوی بجنوردی «رضوان‌اللّه‌علیه»

  • -->

    اخلاق / اخلاق در اداره / حساب رسي از منصب داران در قيامت
    نمونه‏هايي از توبه خواص


    حضرت يوسف: ايشان مصيبت‏هاي زيادي ديد و زجرهاي فراواني كشيد. به قول استاد بزرگوار ما علامه طباطبائي(ره) براي حضرت يوسف 24 زمينه گناه به وجود آمدكه اگر يكي از آن صحنه‏ها براي افراد معمولي وغير خواص پيش مي‏آمد خود را مي‏باختند و تسليم گناه مي‏شدند اما آن حضرت براي فرار از گناه، زندان را به جان خريدو گفت:

    «رب السجن احب الي مما يدعونني اليه»؛[1]

    يوسف گفت: پروردگارا، زندان براي من دوست‏داشتني‏تر است از آن چه مرا به آن مي‏خوانند.

    اما با اين همه ايمان و استقامتش، روزي دو تن از دوستان و هم سلولي‏هاي او خوابي ديدند و يوسف خواب آنان را برايشان چنين تعبير كرد كه: يكي از آنان به دار آويخته و ديگري ساقي سلطان خواهد شد.

    سپس يوسف خطاب به آن كه به عنوان ساقي نزد شاه مي‏رفت،گفت: «واذكرني عند ربك»[2] به ياد من هم باش؛ نزد شاه بگو كه يك بي‏گناهي در زندان است، به او هم توجهي كن و ..

    به فرموده قرآن آن شخص رفت و فراموش كرد كه از يوسف هم چيزي بگويد، تا اين كه بعد از چند سال به يادش آمد.

    روزي جبرئيل نزد يوسف آمد خطاب به او فرمود:

    چه كسي تو را از چاه نجات داد؟ چه كسي از دست برادرانت خلاص نمود؟ چه كسي از دام زليخا رهايي‏ات بخشيد؟

    هر چه جبرئيل پرسيد، يوسف جوابي داد:«خداوند متعال». در آخر جبرئيل پرسيد: چرا به آن شخص گفتي:«واذكرني عند ربك» و از خدا كمك نخواستي و به او پناه نبردي؟ يوسف از اين كارش توبه كرد- البته يوسف هميشه در حال توبه بود،انابه و ناله داشت وبراي اين كارش چندين سال(حدود هشت سال) ديگر در زندان باقي ماند. چرا؟ مگر يوسف چه جرمي مرتكب شده بود؟! من  و شما كه بالاتر از آن را روزي چندين مرتبه مرتكب مي‏شويم و اين گونه خطاها برايمان بسيار عادي است. نكته همان است كه چنين عملي از مقام شامخ يوسف دور و بعيد است.

    حضرت زكريا: وي تلاش فراواني كرد تاقومش را هدايت كند اما نتيجه‏اي نگرفت، و كارش به جايي رسيد كه او را تعجب كردند تا به قتل برسانند، در حال فرار بود، ديد چيزي نمانده است كه به دست قومش گرفتار شود،خطاب به درخت سيبي كه در پيش رويش بود گفت:«به فريادم برس»! درخت به امر خداوند باز شد و زكريا رفت لاي تنه آن درخت و مردم نتوانستند پيدايش كنند، از سوي خداوند خطاب شد:زكريا! چرا به درخت متوسل شدي و به خداوند پناه نياوردي؟ زكريا گير كردودرجواب ماند، به خاطر همين كارش اره دو سر آوردند و درخت را با زكريا از وسط بريده و نصف كردند، البته بعد خداوند سالمش كرد ولي به هر حال كيفر آن كارش راديد.

    حضرت يونس: اين پيامبر بزرگوار سالها براي هدايت قومش كوشيد اما هيچ نتيجه‏اي نگرفت تا جايي كه قومش مستوجب عذاب شدند،به حضرت يونس خطاب شد:

    اي يونس! آنان ديگر لياقت زنده ماندن را ندارند و بايد عذاب شوند؛ يونس اين مطلب را به قومش خبر داد كه به زودي هلاك خواهيد شد و عذاب خدا بر شما نازل مي‏شود، اما در اين ميان يونس كاري كرد كه نبايد مي‏كرد و ان اين كه: بدون اذن پروردگار از شهر بيرون رفت. لذا براي اين كارش تنبيه شد، چرا كه برخي از افراد قومش آن‏گاه كه آثار عذاب را ديدند به ديگران گفتند: بياييد توبه كنيم، از همين رو به سراغ يونس رفتند وهر چه گشتند او را نيافتند. آنان دريافتند كه پناهي جز خدا ندارند ولذا به پيشگاه او توبه كرده و از گذشته خود پشيمان شدند، خداوند توبه آنان را پذيرفت وعذاب نازل نشد.

    مطلب اين جاست كه آن قوم بآن همه لجاجت و سرسختي و گناه با يك «يا الله» و «خدايا! اشتباه كردم» از عذاب خلاص شدند، اما يونس با آن همه خدمت و بندگي در راه خدا بايد براي يك ترك اولي مجازات شود. لذا وقتي در كشتي نشسته بود تابه آن طرف دريا برود نهنگي كه مامور خدا بود، آمد و در مقابل كشتي سد شد، چيزي نمانده بود كه كشتي را غرق كند، تصميمشان بر اين شد كه قرعه بزنند و به نام هركسي درآمد او را طعمه ماهي كنندو از دست آن حيوان خلاصي يابند. قرعه زدند به نام يونس درآمد، مرتبه دوم باز به نام يونس... تا سه مرتبه قرعه زدند هر سه بار به نام يونس درآمد. يونس وقتي قضيه را چنين ديد خود را به دريا انداخت و نهنگ او را بلعيد، از آنجا كه ماهي مامورخدا است اجازه هضم كردن يونس را نداشت و فقط او را در شكم خود نگه داشت. يونس متوجه شد كه خروجش از شهر اشتباه بود وخطايي صورت داده است، لذا در شكم ماهي، دست به توبه و انابه واستغاثه برداشت:

    «فنادي في الظلمات ان لا اله الا انت سبحانك اني كنت من الظالمين»؛[3]

    در دل تاريكي‏ها فرياد برآوردكه: معبودي جز تو نيست،منزهي تو راستي كه من از ستمكاران بودم.

    بدين ترتيب، هفت شبانه روز در شكم ماهي،يعني در يك سلول تاريك، مرطوب و بي‏غذا زنداني بود، پس از اين مدت، توبه‏اش پذيرفته شد:«فاستجبنا له و نجيناه من الغم» و از شكم ماهي بيرون آورديم.

    باز مي‏فرمايد:

    «فلولا انه كان من المسبحين. للبث فيبطنه الي يوم يبعثون»؛[4]

    و اگر او از زمره تسبيح كنندگان نبود، قطعاً تا روزي كه برانگيخته مي‏شوند در شكم آن ماهي مي‏ماند.

    از اين سخن خداوند فهميده مي‏شود كه يونس به خاطر انكارش استحقاق آن را داشته كه تا روز قيامت مجازات شود، اما توبه كرد و توبه‏اش پذيرفته شدو اين بسيار تكان دهنده است.

    نظير اين قضايا در قرآن و تاريخ فراوان آمده است. نقل شده كه پيامبري از بني‏اسرائيل وارد شهري شد، در همان ابتداي ورود ديد كه يك عالم عابد و زاهدي زير آوار رفته و سرش بيرون مانده و در همين حال مورچه‏ها سرش را خورده‏اند. تعجب كرد از اين كه عالم عابد و زاهدي كه هفتاد سال در راه خدا قدم برداشته و رياضت كشيده است، چرا بايد اين گونه بميرد؟ در همين هنگام  مطلع شد كه حاكم ظالم آن شهر مرده  وتشييع جنازه مهمي از او كرده‏اند! با خدا منجات كرد و بيان داشت:«خدايا چه حكمتي در كار است؟ عالم زاهد بايد آن گونه بميرد وحاكم ظالم اين گونه با عظمت و جلال دفن شود؟! خطاب شد آن عالم چند روز قبل حاجتي داشت و براي رفع آن به اين حاكم ظالم مراجعه كرد، ونبايد چنين مي‏كرد«ولا تركنوا الي الذين ظلموا فتمسكم النار»؛[5] به كساني كه ستم كرده‏اندمتمايل مشويد كه آتش]دوزخ[به شم امي‏رسد. و اين ظالم حاجت او را براورده كرد و به گرفتاريش رسيدگي نمود، پس آن عالم كيفر دارد و براي اين كه كيفرش به قبر و برزخ و قيامت كشيده نشود در اين دنيا مجازاتش كرديم و آن ظالم نيز از آن جا كه ظلم‏هاي فراوان كرده بود، نتيجه اين كار خويش را (برآورده‏كردن حاجت عالم) در همين دنيا به او داديم و نخواستيم كه پاداشش را در عالم آخرت به او بدهيم؛ لذا آن تشريفاتي را كه براي اين حاكم قائل شدند نتيجه و پاداش آن خدمتي بودكه به آن عالم كرده بود.

     

    پي نوشت ها:

     

    [1]. يوسف(12) آيه 33.

    [2]. همان، آيه42.

    [3]. انبياء(21)آيه87.

    [4]. صافات(37)آيه143و144.

    [5]. هود(11) آيه113.

    چاپ
    احکام
    اخلاق
    اعتقادات
    اسرار حج
    مناسک حج
    صوت
    فيلم
    عکس

    هر گونه استفاده از مطالب این سایت با ذکر منبع بلامانع می باشد.
    دفتر مرجع عاليقدر حضرت آية الله العظمى مظاهری «مدّظلّه‌العالی»
    آدرس دفتر اصفهان: خيابان عبد الرزاق – کوی شهيد بنی لوحی - کد پستی : 99581 - 81486
    تلفن : 34494691 -031          نمابر: 34494695 -031
    آدرس دفتر قم :خیابان شهدا(صفائیه)- کوی ممتاز- کوچۀ شماره 1(لسانی)- انتهای بن‌بست- پلاک 41
    تلفن 37743595-025 کدپستی 3715617365